کمک ، کمک ....
واقعاً احتیاج به کمک دارم ، نمی دونم این موضوع رو چطوری حل کنم . اگه کسی راه حلی داره بهم بگه. پرهام خیلی پسر خوبی هست ، من که خیلی دوسش دارم در حقیقت عاشقشم . اون روز از خواب بیدار شده بهم می گه دوس ، دوس . من که این جوری تفسیرش کردم مامان جون من خیلی خیلی دوست دارم ، من عاشقتم ... خلاصه کلی خَر کیف شدم . این روزها به خاطر اینکه می دونم پرهام پتو روی خودش نمی اندازه اونو پیش خودم می خوابونم بهم می گه بَغل بَغل . منم محکم بغلش می کنم و با هم می خوابیم . بازم خَر کیف می شم در حد المپیک . اینا رو گفتم که اول خوبیهاشو گفته باشم ولی مشکلی که باهاش پیدا کردم و ذهنمو خیلی درگیر کرده اینه که همش دستا...
نویسنده :
فریده
14:22